فرج سرکوهی مقاله ای دارد در نقد و بررسی رمان «بار هستی» میلان کوندرا. او این مقاله را در سال ۶۵ منتشر کرده است که بعدها در کنار چندین مقاله دیگر او به همت نشر باران سوئد در کتابی با عنوان «شب دردمند آرزومندی» منتشر شده است.
در جایی از این مقاله او چیزی می نویسد که بسیار شبیه به وضعیت ما در دوران پس از سرکوب جنبش سبز است. او می نویسد: « هیچ ملتی در لحظات شکست، تسلیم قهرمان ملی خود را روا نمی دارد. قهرمان باید شرافت نبرد شکستخورده را با مقاومت در باربر فاتحان حفظ کند تا ملت بتواند در او امید به ادامهی راهی را بیابد که خود از گام نهادن در آن ناتوان است.»
پس از خواندن این جملات بلافاصله وضعیت کنونی ما و نسبتمان با میرحسین موسوی به یادم آمد. در کوران جنبش سبز ما با شعار «موسوی سکوت کنی خائنی» از او خواستیم که پای عهدی که با هم بستیم بایستد و او با بیان اینکه «خط قرمزم حق مردم است» به خواست ما جواب داد. جنبش فراز و فرود های بیشماری را از سر گذراند. از روزهایی که پس از تظاهرات چند میلیونی به پیروزی امیدواریم بودیم، تا روزهایی که پس از دیدن کشته شدن عزیزان مان در خیابان همگی گریستیم و تا وقتی که به ناتوانی خود در برابر نیروی سرکوب حکومت پی بردیم و فاز تظاهرات خیابانی را رها کردیم.
حکومت اما همواره می خواست تا با فشار بر رهبران جنبش به عنوان آخرین سنگر مقاومت آنها را وادارد که تسلیم شوند و مقاومت آنها تنها چیزی بود که همواره بارقه امید را در دل ما زنده نگه می داشت. اگر هنوز ما خود را با هویتی به نام جنبش سبز می شناسیم به پاس مقاومت رهبران جنبش و اسرای دربندمان است. فرض کنیم اگر موسوی، رهنورد و کروبی سر تسلیم در برابر خواست حاکم فرود می آوردند، آنگاه جنبش سبز چه وضعیتی پیدا می کرد؟ مقاومت چند سالهی آنها در برابر حصر و بی اثری تهدید و تطمیع های حاکم مهمترین مولفه ای است که ما را وا می دارد به آینده امیدوار باشیم.
حصر برای نسل ما یک شاخص است. شاخص مقاومت. خوب است هرگاه که به آینده ناامید بودیم به این فکر کنیم که سه نفر چند سال است که در اتاقی محصوراند تا ما امیدمان را از دست نداده و باورمان را نبازیم. آنها دارند باری را می کشند که به دوش ما سنگینی می کرد. تداوم حصر به معنای تداوم مبارزه است.
No comments:
Post a Comment