همهی ما وقتی روزنامه های حکومتی را می خوانیم، اخبار تلویزیون دولتی را می بینیم و یا به
سخنان مقامات حاکم گوش می کنیم حالت ناخوشایندی پیدا می کنیم. این حالت نه به خاطر
محتوای کلام آنها بلکه بیشتر به خاطر شیوه ای است که آنها برای سخن گفتن و انتقال پیام
خود انتخاب می کنند. شیوه ای مملو از دروغ گویی، تهمت، تمسخر، الفاظ ناشایست، بی
شعور تلقی کردن طرف مقابل و...
همه از
این شیوه اعلام انزجار می کنیم! چه کسی است که این شیوه را تایید و یا تجویز کند.
مرتبا در وبلاگ ها، سایت ها و یا استتوس های فیسبوکی مان می نویسیم از ناپسندی
این شیوه از گفتمان که هدف اش منکوب کردن هرگونه منتقد و مخالف است و به هر
طریقی می خواهد نشان دهد که درست می گوید و حقانیت خود را اثبات کند.
همه ما این
شیوه را محکوم می کنیم اما واقعا در مواجهه با منتقد و مخالف نظر خود تلاش می کنیم
تا از این شیوه دوری جسته و دیسکورسی منطقی، مودبانه و توام با احترام به طرف
مقابل را انتخاب کنیم؟ شک دارم.
آنچه که
در صفحه های فیسبوک مان می گذرد نشان می دهد که اگرچه همه ما ژست آزادی خواهی، تلرانس
و تحمل عقاید مخالف را می گیریم اما اگر شرایط ایجاب کند چندان فرقی با حاکمان
فعلی ایران نداریم و از هر شیوه و ادبیاتی استفاده خواهیم کرد تا در بحث های فیسبوکی
که از طریق استتوس ها و کامنت های چند جمله ای در جریان است طرف بحث خود را منکوب
کرده و لابد با تعداد لایک بیشتری که از سوی موافقان خود دریافت می کنیم احساس
پیروزی کنیم.
من به
شخصه در فیسبوک نه استتوس های تحریک آمیز (از نوعی که با چند جمله سرنوشت یک
مسئله سیاسی-اجتماعی را روشن می کند) می نویسم و نه در استتوس های دیگران کامنت می
گذارم. مدت ها است که به خودم قبولانده ام که فیسبوک فضایی است برای تفریح و تفرج
و مطلع شدن از احوال رفقا و حداکثر بازنشر برخی از اخبار که به نظرم جالب می آیند.
یک دلیل آن این است که متوجه شده ام که فیسبوک
آدم را متوهم و سطحی می کند. برای مسئله ای که باید چند صفحه مقاله برایش نوشت
استتوسی آنچنانی می نویسیم و چند ده لایکی که از دوستانمان دریافت می کنیم
هواییمان می کند که خبری است و برای خودمان نظریه پرداز شده ایم و چه خوب که دیگر
نیازی نیست دود چراغ خورده و مطالعه کنیم و هی بنویسیم و پاک کنیم. چند کلمه کافی
است تا نظری در مورد یک مسئله بدهیم و راز موفقیت این است که تا می توانیم از
کلمات تند و تحریک آمیز استفاده کنیم تا چند نفر وادار به واکنش شوند و کار تمام
است. ذیل استتوس مان بحثی آن چنانی در می گیرد و اگر بتوانیم طرف مخالف خود را از
طریق چند کامنت از میدان بدر کنیم اثبات کرده ایم که دانش بالایی داریم و حقیقت در
جیب مان است. پس باید از تمام ابزارهای موجود استفاده کنیم و هیچ مهم نیست که اگر
قلم به درشتی بچرخد و ناصواب بنویسد، چون همیشه هستند کسانی که جانب مارا بگیرند.
اما دومین دلیل برای اینکه فیسبوک را جدی نمی گیرم و درگیر جریان غالب آن نمی شوم این
است که می ترسم و این ترس از خودم است. واقعا نمی دانم که آستانه تحملم چقدر است.
می ترسم که استتوسی بگذارم و یا پای استتوس دیگران کامنتی بگذارم و بحثی در بگیرد
و بشود آنچه نباید بشود و چیزی بنویسم و تلاش کنم تا بجای بحث و تبادل نظر طرف
مقابل را منکوب کنم. همه باید بترسیم. به هر حال تمام یا اکثر عمر خود را در
جمهوری اسلامی گذرانده ایم و در سیستم فاسد تحصیلی آن که نفرت را می آموزد
آموزش دیده ایم و صبح تا شب شیوه گفتمانی آنها را از طریق رادیو تلویزیون دیده و
شنیده ایم و برای اینکه از این چرخه معیوب خارج شویم نیاز به تهذیب نفس داریم و
باید ذهن خود را از سموم این شیوه پاک کرده و خودآموزی کنیم. باید یاد بگیریم که
که مخالف من الزاما دشمن من نیست و می توان با منطق و استفاده از کلامی مودبانه و
همرا با احترام عقیده دیگران را نقد کرد و از همه مهمتر باید به خودمان بیاموزیم
که هدف از مباحثه تبادل نظر است و نه منکوب کردن.
مسئله ای که به آن اشاره کردم چیز جدیدی نیست. ماه ها است که
این شیوه رو به گسترش در فیسبوک در جریان است، بارها خواسته ام چیزی بنویسم اما هربار
گفته ام که به تو چه ربطی دارد؛ معلم اخلاقی یا ناظم فیسبوک؟ و گذشته ام. اما در
چند روز اخیر و به خاطر بحث هایی که بر سر جدال اخیر فلسطین و اسرائیل در فیسبوک
درگرفت شاهد استتوس ها و کامنت های عجیب و غریب و غیرمنصفانهی همراه با لغات
ناشایست از سوی دوستانم بودم که در نهایت مصمم شدم چیزکی بنویسم.
برادر من، خواهر،من، دوست، رفیق، سرور؛ با چند کامنت و
استتوس فیسبوک نه برنده ای مشخص می شود و نه بازنده ای و نه حقانیت عقیده ای
نمایان می گردد پس اندکی تحمل لطفا...
باقی بقایتان
خيلى بچه گانه فكر ميكنى.
ReplyDelete