این پست
قرار است آغاز بازگشت مجددم به وبلاگنویسی باشد. دو سالی می شود که بعد از بسته
شدن آخرین وبلاگم توسط بلاگفا به دستور "کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه"،
وبنویسی نکرده ام. هرچند سال گذشته این وبلاگ را راه انداختم و چند پست هم گذاشتم
اما اینها را نمی توان وبنویسی قلمداد کرد، یا لااقل خودم چنین نظری ندارم.
وبلاگنویسی
را سال 81 و با پرشین بلاگ شروع کردم. قبل از آن فقط چیزهایی درباره وبلاگ شنیده
بودم و می دانستم که چیزی شبیه سایت است که هر فرد می تواند برای خود بنویسد. بسیار
جذاب و وسوسه کننده به نظر می رسید مخصوصن برای چون منی که تازه دانشجوی رشته
فلسفه شده بودم و احساس می کردم که چیزهایی در سرم تکان می خورد و باید بنویسم.
مسئله اما این بود که نمی دانستم وبلاگ اساسا چه جور چیزی است. ازچند نفری پرسیدم
اما آنها هم نمی دانستند. به ناچار یک روز راهی انقلاب شدم. از چند مغازه پرسیدم
اما کسی چیزی نمی دانست و سرانجام یک مغازهدار کتابی درباره طراحی وب بهم انداخت
و گفت با خواندن این کتاب یاد می گیری چطور برای خودت سایت بسازی.
کتاب را
گرفتم و چند وقتی هم باهاش سروکله زدم و هیچ چیز نفهمیدم تا اینکه یک روز در صحبت
با یکی از دوستانم که اهل کامپیوتر و تکنولوژی بود فهمیدم که سایت هایی هستند که
امکان ایجاد وبلاگ را مهیا می کنند. آن روز بود که با پرشین بلاگ آشنا شدم و اولین
وبلاگم ثبت شد.
"جایی
برای هیچکس" نام اولین وبلاگم بود و آدرسش هم "مرگنامه" از عنوان
و آدرس وبلاگ مشخص است که چه جور چیزهایی درش می نوشتم. این حال و هوای من اما
خیلی طول نکشید تا اینکه کم کم وارد سیاست شدم و نوشته ها هم رنگ و بوی سیاسی گرفتند
و من هم از پرشین بلاگ به بلاگفا نقل مکان کردم. از آنجا بود که من هی وبلاگ راه
می انداختم و به محض اینکه مخاطب پیدا می کردند فیلتر می شدند و باز یک وبلاگ
دیگر. تا جایی که یادم است پنج وبلاگ ام در طول این مدت فیلتر شدند تا آخری که درش
توسط بلاگفا تخته شد.
از آن
روزها خیلی گذشته است. ده سال است اما انگار یک قرن و اکنون نه در تهران که در قطب
شمال زندگی می کنم و حال و هوایم با آن روزها زمین تا آسمان فرق می کند. سواد و
تجربه ام هم قاعدتا.
اما
اینکه چرا در طول دو سال گذشته وبنویسی را ترک کردم دو دلیل اصلی دارد.
بدون شک
اولین دلیل، خروج ام از ایران بود. احساس می کردم که مدتی زمان نیاز است تا خودم
را پیدا کنم. حوادث بعد از خرداد 88 همه مان را تکان داده بود و ترک ایران در
خرداد 89 هم مزید بر علت شده بود. احساس می کردم که قلمم خشک شده و واقعا هم چنین
بود. بعد از آن هم که به شدت درگیر زبانآموزی شده بودم و وقتی برای وبلاگ وجود
نداشت. اما اکنون و بعد از دو سال زندگی ام کمی به ثبات رسیده است. خودم را پیدا
کرده ام و تا حدودی می دانم که "ثقل زمین کجاست، من در کجای جهان ایستاده
ام".
و اما
دلیل دوم فیسبوک است. فیسبوک پدیده جالبی است و من خودم از طرفداران (اگر نگویم
معتادان) فیسبوک ام. اما مسئله این است که ما واقعا از فیسبوک سوء استفاده (misuse)
می کنیم. فیسبوک هم جای وبلاگ را گرفته است هم جای یاهومسنجر و هم جای ایمیل را و
از همه بدتر اینکه محل مبارزه شده است. (مورد آخر را ندیده بگیرید) اما من تصمیم
گرفته ام که لااقل دیگر از فیسبوک به مثابه وبلاگ استفاده نکنم.
این پست
قرار است آغاز بازگشت مجددم به وبلاگنویسی باشد؛ پس سلام وبگاه و وبنویسان.
دلم برای وب نویسی هات تنگ شده بود...
ReplyDeleteمی خوانمت و الان محترم ترم چون لینک هم بهت دادم.
ReplyDeleteمخلص علی جان. من هم الان محترم تر شدم
Delete