Wednesday, May 22, 2013

در ستایش امید


1. پس از حصر رهبران جنبش سبز و افول جنبش، برخی دوستان مدعی شدند که موسوی و کروبی تندروی کرده و راه هرگونه اصلاحی را بستند و نباید از اول وارد رودرویی با حاکمیت و مقاومت مدنی می شدند، چراکه کماکان باید از دریچه صندوق رای به همه چیز نگاه کرد. این ادعا فی ذاته نه صحیح است و نه غلط چراکه به شدت متکی بر شرایط عینی و موازنه قوا است. اما یک مسئله اصلی در این میان مغفول واقع می شود و آن اراده حاکمیت درخصوص انتخابات است. اینکه حاکمیت چه خوابی برای انتخابات دیده بسیار مهم است و قبل از ورود به آن باید نظری هم بر چگونگی "مهندسی" آن افکند.

2. به نظرم ورود هاشمی به انتخابات و حمایت از آن کاری صحیح بود. شرایط کشور می گویند که در حال حاضر بقای کشور در خطر است و اگر دولتی معقول بر سر کار نیاید به زودی یک فروپاشی اجتماعی را شاهد خواهیم بود. از اینرو به گمانم حضور هاشمی حتی از حضور خاتمی هم مفید تر بود چرا که گمان می رفت او هنوز در حاکمیت نفود داشته و نظام او را خواهم پذیرفت، و حمایت ما هم از او به عنوان کاندیدای حداقلی و (نه ایدئال) از سر دغدغه در خصوص آینده ایران بود چراکه زمانی که کشور از لحاظ اقتصادی-اجتماعی به فروپاشی کامل برسد دیگر سخن از اصلاحات سیاسی و آزادی و حقوق بشر معنایی نخواهد داشت. حمایت از هاشمی به این معنا بود که اگر حاکمیت در را بر روی هرگونه فعالیت منتقدان ببندد اما پنجره ای هم وجود دارد که باید از آن وارد شد. این سماجت لازمه کنش سیاسی است و منطق می گوید که هر گزینه ممکنی که احتمال موفقیت اش می رود را باید آزمود اما رد صلاحیت هاشمی توسط حاکمیت به این معنا است که مجموعه نظام نه تنها تمام درها و پنجره ها که تمام منافذی که امکان گذر از آنها وجود دارد را نیز بسته است.

3. پس از رد صلاحیت هاشمی برخی از فعالان مطرح می کنند که هنوز روحانی و عارف در صحنه حضور دارند و باید از یکی از این دو حمایت کرد. این دوستان در جهت تایید این رویکرد به استدلال مطرح شده در بند دو این نوشته استناد کرده و می گویند که باید تمامی راه ها را آزمود اما مسئله این است که حاکمیت نشان داد که این راه بن بست است. رد صلاحیت هاشمی به عنوانی کسی که می توانست قسمت زیادی از بدنه اجتماعی منتقد را با خود همراه کند نشان داد که حاکمیت از قبل برای انتخابات برنامه دارد و هر مولفه ای که این برنامه را بهم بزند حذف خواهد شد و تایید صلاحیت روحانی و عارف هم از این منظر صورت گرفته است که حاکمیت مطمئن است که این دو شانسی برای پیروزی در انتخابات ندارند. بنابراین از هم اکنون مشخص است که بازی با کارت این دو نفر در نهایت شکستی را در پی خواهد داشت که از هم‌اکنون آشکار است. این ادعا هم که حمایت از این دو می تواند منجر به فعال شدن بدنه اجتماعی شود اینقدر مضحک است که نیازی به پرداختن ندارد.

4. به گمان من رد صلاحیت هاشمی هرگونه امکان اصلاح از طریق پیروزی در انتخابات را منتفی کرد چون اگر قبلا (88) اجازه ورود به عرصه داده می شد اما اکنون اساسا دیگر امکان حضور در انتخابات را هم نداریم.

 اما این پایان کار نیست چراکه جنبش سبز مدل دیگری از امکان اصلاح را وارد فضای سیاسی ایران کرد. تا پیش از 88 بسیاری بر این عقیده بودند که اصلاحات تنها و تنها از راه تعامل و مصالحه با حاکمیت تحقق پیدا خواهد کرد. این امر زمانی صحیح است که حاکمیت حداقل کوچکترین تمایلی از خود نشان بدهد و ردصلاحیت هاشمی پاسخی محکم و قاطع از سوی حاکمیت بود که نشان داد قصدی برای تغییر منش نداشته و هیچ عنصر منتقدی را هم نخواهد پذیرفت.

حال در شرایطی که رد صلاحیت هاشمی عملا امکان هرگونه اصلاح از خلال مصالحه و تعامل با حاکمیت را بسته است چکار می توان کرد؟

 گفتمان مقاومت محور موسوی امکان جدیدی از سیاست ورزی را وارد فضای سیاسی ایران کرده است؛ اصلاح طلبی مبتنی بر اصول، اصلاح طلبی مطالبه محور، اصلاح طلبی ای که با علم به اینکه حاکمیت عزمی برای مصالحه و اصلاح ندارد، برآن است که از طریق فشار اجماعی آنرا وادار به پذیرش خواست مردم کند. برخی از دوستان معتقد به اصلاح طلبی از طریق مصالحه با حاکمیت به درستی مطرح می کنند که اصلاح طلبی مقاومت محور موسوی تاکنون هیچ نتیجه ای را درپی نداشته است اما آنها از این نکته غافل می شوند که اگر این مدل اصلاح طلبی در طول چهار سال هنوز نتوانسته است به نتیجه ای ملموس در عرصه قدرت منجر شود اما اصلاح طلبی مصالحه محور پس از شانزده سال به پیروزی نرسیده است.

پس از رد صلاحیت هاشمی بسیاری از دوستان امید خود را از دست داده و مایوس شدند، اما در سیاست جایی برای یاس وجود ندارد. اگر عزمی برای تغییر وجود دارد باید در راستای آن حرکت کرد.  بعد از دوم خرداد تاکنون تلاش های بسیاری صورت گرفت تا حاکمیت متقاعد به پذیرش اصلاح در امور کشور شود و حال که به قطع یقین مسلم است عزمی برای تغییر وجود ندارد باید آنرا به حاکمیت تحمیل کرد. حاکمیت تمام درها و پنجره ها را بسته و این وظیفه ماست که به هر طریقی راهی برای ورود باز کنیم و به زعم من این راه ورود از خلال مسیری ایجاد خواهد شد که چهار سال پیش آغاز کردیم.

جنبش سبز به اهداف خود دست پیدا نکرد و در حال حاضر توانی برای مقاومت نیست و شاید بسیاری سرخورده باشند اما گفتمان آن کماکان وجود دارد. تداوم حصر رهبران جنبش و آزاد نشدن زندانیان به خوبی نشان می دهد که حاکمیت کماکان از این آتش زیر خاکستر واهمه دارد. و در حال حاضر وظیفه ما این است که نفر به نفر ما به عنوان عناصر تشکیل دهنده این آتش در وهله اول روی خودمان کار کنیم، هرکسی از هر طریقی که می داند و می تواند. به نظرم در قدم اول باید خودمان را جمع و جور کنیم، مایوس نشویم و به این فکر کنیم که چکار می شود کرد. چونان که میرحسین گفت: از شعله امید در سینه‌های خود محافظت کنید. امید بذر هویت ماست؛ بذری که با نخستین باران شروع به روییدن می‌کند و جان هرکسی را که هنوز ایرانی باقیمانده است، به اهتزاز در می‌آورد، تا از نو خود را در سرنوشت این خاک شریک بداند...